مثل بهاری مست
من دیوانه را دیوانه تر کن مثل گیسویت
رها کن پشت سر در خوشه ای از خرمن مویت
چه میشد بامدادی همدل و همراه هم باشیم
تو جان از من بگیری من سری در شیب بازویت
شبی در آسمان من بریزی نقره از ماهت
برقصم لحظه ای در پیچ و تاب موج سوسویت
به پیش هر نسیمی که بیابان زیر پا دارد
بگیرم عطر و بوی گوشه های برج و بارویت
تو کفتر چاهی جلدی شوی بین دو دستانم
و من مثل بهاری مست پرواز پرستویت
بپیچی مثل نیلوفر به ساق سرد بی جانم
بریزم رشته رشته سایه ساری را به پهلویت
تو آهو بره از تالاب اشک و غم چه می دانی
چرا جامانده ای از ساحل سبز تکاپویت
♤♤♤
ZibaMatn.IR